شروع میکنم،بسان آن روزهایی که نَسَخ! سناریو میچینم و بعد از مواجهه با صحنه، احساسِ خجالتی توأمان با پوچی وجودم را به تاراج میبرد...
برچسب : نویسنده : 0samarghanda بازدید : 3
صبح هایی که بیدار میشوم و خستگی هایِ رفع نشده ام به مصداقِ انتظاری وحشتناک برای گره یِ کور جدید روزانه است...
برچسب : نویسنده : 0samarghanda بازدید : 36
عشق، پر تنش ترین حال آدمیست، مثل وقتی که حالت تهوع امانت را بریده و هیچ چیز نمی آید... هیچ چیز!
برچسب : نویسنده : 0samarghanda بازدید : 3
نوشتن چندش آور تر از تمام بلایای طبیعیست!
من حاضرم در معدنی که هزار و پونصد کیلومتر از این آفتاب لعنتی دور تر است، منفجر شوم؛
اما گولِ این قلمِ هرزه را نخورم.
برچسب : نویسنده : 0samarghanda بازدید : 3